گر که تأمین شود از دست غم آزادی ما

گر که تأمین شود از دست غم آزادی ما می رود تا به فلک هلهله ی شادی ما ما از آن خانه خرابیم که معمار دودل نیست یک لحظه در اندیشه ی آبادی ما بسکه جان را به ره عشق تو شیرین دادیم تیشه ی خون می خورد از حسرت فرهادی ما دارد از دست […]

ای که پرسی تا به کی دربند دربندیم ما

ای که پرسی تا به کی دربند دربندیم ما تا که آزادی بود دربند ، دربندیم ما خوار و زار و بیکس و بیخانمـان و دربدر   با وجود اینهمه غم ، شادو خرسنـدیـم ما جای ما در گوشه صحرا بود مانند کوه گوشه گیر و سربلند و سخت پیوندیم ما در جهان کهنـه ماند […]