زد فصل گل چو خیمه ی هامون جنون ما از داغ تازه سوخت دل لاله گون ما آن دم به خون دیده نشستیم تا کمر کان سنگدل ببست کمر را به خون ما ما جز برای خیر بشر دم نمی زنیم این است یک نمونه ز راز درون ما در بزم ما سخن ز خداوند […]
غارت غارتگران شد مال بیت المال ما با چنین غارتگرانی وای بر احوال ما اذن غارت را به این غارتگران داده است سخت سستی و خونسردی و نادانی و اهمال ما زاهد ما بهر استبداد و آزادی بجنگ تا چه سازد بخت او تا چون کند اقبال ما حال ما یک چند دیگر گر بدینسان […]